به نیمه ی راه که می رسم صدای هشداری می شنوم...اکثر دانش آموزان سوال هفت را که مربوطه به خلق جمع های سه تایی است ، اشتباه پاسخ داده اند. با آرامش تصحیح برگه  ها را ادامه  می دهم .ولی روند رو به افزایش است.این یعنی چیزی نزدیک به فاجعه .. تنها یک دانش آموز سوال هفت را به خوبی پاسخ داده است.و بقیه تماما اشتباه ......

مجبورم تا شنبه صبر کنم . صبح شنبه اولین کاری که می کنم این است که چند دانش آموز را پای تخته صدا می زنم وجمع های سه تایی را از آن ها می پرسم.و ...

گیج شده ام . چه اتفاقی افتاده است؟ بچه ها به خوبی جمع های سه تایی را می دانند.

تا زنگ استراحت صبر می کنم و زنگ استراحت از یوسف می خواهم در کلاس بماند. او زرنگ و عاقل است و اشتباه نوشتن آن سوال از او بعید است. از او می خواهم به سوال نگاه کند و اشتباه خودش را حدس بزند. ولی یوسف می گوید که چیزی را اشتباه ننوشته است.کلافه شده ام . از او می خواهم تا دلیل کارش را به توضیح بدهد. و یوسف آرام برایم توضیح می دهد...

و یوسف و سایر بچه ها هیچ اشکالی ندارند. جمع های سه تایی را به خوبی آموخته اند.اشکال تنها از من است. از شیوه ی طراحی سوالاتم . وقتی شبدرها را چنان کنار هم درج کرده ام که بچه ها به جای دیدن دو شبدر سه پر، سه شبدر دوپر می بینند.